زندگی زیباست

زندگی زیباست
خاطرات ؛بودن، هستن و شدن آرتمیس 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی زیباست و آدرس zendegi.zibast.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


می‌نویسم که فراموشش کنم

 

 


بازم کم کم داره شب میشه...

شب را دوست دارم. هرگاه ممکن شود به بیداری، نه زنده‌داری، می‌گذرانمش.

زمانی شب‌ها بیدار می‌ماندم و روزها می‌خوابیدم. می‌گویند که این کار برای سلامت بدن تعریفی ندارد، کاری ندارم، شاید راست بگویند.

اما در سکوت شب صداهای زیادی هست که شنیده نمی‌شود، در آرامش شب تلاطم عجیبی هست که ملاحظه نمی‌شود، در سیاهی شب چیزها جور دیگری نمایان می‌شوند و در بلندی شب کوتاهی یگانه‌ای هست که کم‌تر درک می‌شود. جنس تنهایی شب غیر از تنهایی روز است؛ تنهایی شب رضایت و آرامشی عمیق دارد، اما تنهایی روز چنین نیست.

پیاده‌روی شبانه را دوست دارم؛ عادتش از نوجوانی شروع شد و تا این اواخر ادامه داشت. تا زمانی که اوضاع امنیت نسبتا روبه‌راه به نظر می‌رسید. یک شب که حال نه چندان خوشی داشتم و از ولی‌عصر بالا می‌آمدم، دختری اسکیت به پا را دیدم که مثل برق و باد از تقاطع طالقانی گذشت. حیران ماندم که این زن ساعت بین دو و سه بعد نیمه‌شب در خیابان، آن هم به این هیات، چه می‌کند؟ بعد یادم اومد که خودمم یه زنم و خودم اونجا چه میکنم؟؟

دوچرخه سواری شبانه در هیبت مستتر مردانه را هم دوست دارم. خصوصا وقتی فردین میشی و یه هم جنس خودتو از دست چند تا مزاحم نجات میدی!! و یواشکی هویتت را برای طرفت وسط ماجرا فاش میکنی و با چشمای گرد همجنست مواجه میشی!!
مثل اینکه با خودش بگه: میدانستم...تخم مرد خوب را ملخ خورده!!!

اما این عجیب‌ترین خاطره‌ی پیاده‌روی‌های شبانه من نیست. عجیب‌ترین خاطره حتی سوارشدن در ماشین زنی هم نیست که تخمه می‌شکست و از من نوجوان پرسید که «این وقت شب در خیابان چه می‌کنی؟».

عجیب‌ترین تصویری از امواج نور است برفراز یک بیمارستان؛ بیمارستانی جمع و جور که انگار تاریخی پشت سر دارد، بزرگ‌تر از یک درمانگاه بزرگ و کوچک‌تر از چیزی که از یک بیمارستان در ذهن داریم.
حاشیه خیابان نیمه اصلی، که روزها جلویش شلوغ می‌شود و آدم فکر می‌کند که بیماران بی‌نوا با این سر و صدا و دود چه طور کنار می‌آیند. اما در شب این خبرها نیست، حتی راهروی نیمه‌روشنی که به اورژانس ختم می‌شود به نظر ساکن و ساکت می‌رسد.

ایستاده‌ام و خیره شدم‌ به نوری نگاه می‌کنم که توی خودش می‌غلطد و می‌پیچد، اما هیچ جا را روشن نمی‌کند. معمولا قرار است که نور بتابد، ولی این یکی در خودش می‌لولد – مثل دود. مات نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم این نور نیست، چیز دیگری باید باشد، اما چون اسم دیگری سراغ ندارم مجبورم نور بگویمش.
حس می‌کنم به‌زودی مثل گردباد مرا در کام خود خواهد کشید، اما نمی‌ترسم. فکر می‌کنم درونش باید خنک باشد، خنکی‌ای چون خنکی رختخواب‌های پهن شده روی ایوان در شب‌های تابستان.

در این خیال‌های غرقم که صدای زن مسنی را می‌شنوم که مرد جوانی را دلداری می‌دهد. سرم را پایین می‌آورم و می‌بینم که زن در کنار مردی ایستاده که روی پله‌های در ورودی نشسته است. شانه‌های مرد می‌لرزد و انگار به آرامی هق‌هق می‌کند و زن به نرمی می‌گوید که قدیم‌ها بیشتر بچه‌ها سر زا می‌رفته‌اند و او جوان است و نباید غصه بخورد، خدا اگر بخواهد بچه بدهد، این قدر می‌دهد که درمانده شود. شاید این بچه قرار بوده بدبخت شود… متعجب می‌شوم که چطور از فاصله‌ی پانزده بیست متری صدای نجوا کردن‌شان را می‌شنوم. از این که فالگوش ایستاده‌ام، خجالت می‌کشم و سرم را دوباره به سوی نور می‌چرخانم. اما هیچ خبر ازش نیست؛ گویی غیب شده، طوری که انگار هیچ وقت وجود نداشته است. سرم را بر می‌گردانم به سوی پله‌ها؛ از مرد و زن هم خبری نیست.

و شب را دوست دارم. هرگاه ممکن شود به بیداری، نه زنده‌داری، می‌گذرانمش…

تا امشب چگونه بگذرد...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسب‌ها: می‌نویسم که فراموشش کنم ,
[ شنبه 22 شهريور 1392 ] [ 23:4 ] [ آرتمیس ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

چو جانان نباشد تن من مباد................ درود بر همه دوستان فرهیخته و فهیمم. با تخلص آرتمیس در خدمت شمام شاعر و نویسنده و پژوهشگر و نقاش و حقوق دان هستم این وبلاگ را برای این ساختم تا هر چه می خواهد دل تنگم در جایی ثبت کنم بلکه رد پایی باشد برای نشاط و آرامش و ریکاوری خودم و دوست دارانم در روزها و لحظه های سخت زندگی . چیزی شبیه حیاط خلوتی دوستانه به زودی بخشی مختص مشاوره حقوقی نیز در وبلاگم راه اندازی خواهم نمود تا درخدمت عزیزان نیازمند باشم و بدین طریق زکات دانش خویش را به بهترین وجه ممکن ادا نمایم. سپاسگذارم *****حضورتون خیر مقدم و لبریز عشق*** ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ ___________________ _________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ _____________________________ __@@@@@____________@@@@@ ___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ __________@@@@@@@@ ___________@@@@@@@ ____________@@@@@@ ________________________ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ █████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊_______◊________◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊ مرا اینگونه باور کن: کمی تنها ،کمی بی کس,،کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده.... نمیدانم مرا آیا گناهی است؟ که شاید هم به جرم آن،غریبی و جدایی است مرا اینگونه باور کن...... ______♥♥♥♥♥♥♥♥__________♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ______________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ _________________♥♥♥♥♥♥♥♥♥ __________________♥♥♥♥♥♥ ___________________♥♥♥♥ ___________________♥♥ __________________♥♥ _________________♥ _______________♥ ____________♥♥ __________♥♥♥ _________♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥ _______♥♥♥♥♥♥♥♥ ________♥♥♥♥♥♥♥♥ __________♥♥♥♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥♥ _____________♥♥♥♥♥ ____________♥♥♥♥ _________♥♥♥♥ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ╬♥═╬ ╬═♥╬ ________♥╗╔╗═ ♫╔ ╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚ ╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔ ╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚ ஜ۩۞۩ஜ imanஜ۩۞۩ஜ .. ღ ღ ღ... I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love
آرشيو مطالب
دی 1393
خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 فروردين 1392
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 157
بازدید کل : 42469
تعداد مطالب : 411
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1